My journey

این روزها برنامه یادگیری زبان انگلیسی ام منظم تر شده و اگرچه کتاب های معمول بازار رو نمی خونم اما به خواندن روزانه یک فصل از کتاب after you از Jojo Moyes وفادارم و به مدت یک ساعت با مسایلی که لوییزا کلارک سر و کله می زنه سرگرمم و گاهی حتی فکر می کنم که خیلی درکش می کنم و نمی دونم چه مشترکاتی داریم که به این نتیجه می رسم.

به نظرم یکی از مزایای خوندن کتاب های غیر درسی همینه که خیلی راحت می تونی کتاب مورد علاقه ات رو پیدا کنی و با شخصیت های داستان و دغدغه ها و روزمرگی هاشون همراه بشی و در کنار لذت بردن از کتاب؛ در میان متن و فکرها و مکالمه ها؛ زبان رو یاد بگیری.گاهی توی این صفحات به کلمه ها و ساختارهایی برمی خوری که با احتمال خیلی کم توی کتاب و پادکست های درسی می تونی ببینی.مثلا وقتی لیلی ساعت دو و نیم شب مست برمیگرده خونه و میخواد برقصه

 she turned up the music to a deafening volume.i raced toward it to turn it down but she grabbed my hand

فرض کن بخوای همین جمله رو خودت به انگلیسی بگی.من اگر باشم اینقدر کلمه های خوب نمیاد تو ذهنم و چند کلمه دم دستی رو بهم وصل می کنم و با یک شکل عجیبی منظورم رو می رسونم.یا وقتی که میگه : Lily was my polar opposite

وقتی این عبارات برای خودم جالب رو میبینم یم مارکر صورتی خوشرنگ روش می کشم که هر وقت کتاب رو ورق می زنم اینها بیان جلو چشمم و یادم بمونه.می دونم که تلاش برای حفظ کردنشون بی فایده است که خب جمله های بی ربط از وسط یک متن هیچ جوره توی ذهن آدمی نمی مونه.

یه نکته دیگه ای که امروز کشف کردم (احتمالا خیلی ها قبل از من کشفش کردن و خیلی جاها عنوان شده اما بعضی مسایل از اون دست کشفیات آهااا هست که وقتی خودت بهش برسی برات لذت بخش تره و بیشتر قدرش رو می دونی چون بهرحال خودت رو کاشفش می دونی) اونم اینکه وقتی یک جمله رو با آگاهی کامل می خونم و چندبار تکرارش می کنم و در عین حال که به آخر جمله می رسم کلمات اول توی ذهنم مرور میشن و باعپ میشه یکپارچگی جمله و در نهایت خط و پاراگراف حفظ بشه و درک من از آنچه خوندم بیشتر.این کشف توی خواندن فارسی هم به شدت جواب میده و بعد از خوندن یک پاراگراف یک تصویر کلی از آنچه خوندی توی ذهنت شکل میگیره.

شاید این توضیحات خیلی بدیهی به نظر بیاد اما کاربردی بودنش به این هست که ماها گاها(نمی گم اغلب)خیلی سرسری متن رو می خونیم و در واقع یک فعالیت چشمی انجام میشه و مغز هیچگونه پردازشی انجام نمیده و اینطوری میشه که بعد از یک خوندن متن هایی که نیاز هست فهمیده بشه عملا نمی تونیم یه خلاصه چند جمله ای بگیم.

یکی دیگه از تجربیاتم در مسیر زبان خوندن این هست که عمق یادگیری بسیار بیشتر از وسعت کلمات و گرامر کمک کننده است.یعنی وقتی یک کلمه یا فعل یا صفت رو اونقدر می شناسیم که؛ در به کار بردنش تردیدی نداریم و می دونیم کجای جمله و به چه شکل بذاریمش.در کل عمیق شدن در کلمات و شناختن چند معادل و مخالف و انواع شکلش و صد البته فعال بودن اون؛خیلی تاثیر زیادی در روانی حرف زدن و درک یک مطلب داره.این موضوع عمق یادگیری رو در درس تسلط کلامی در متمم خونده بودم و در امر زبان خودم به تجربه دریافتمش.

۹۶/۰۴/۳۰
آمنه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی