My journey

۲ مطلب با موضوع «مسیر رشد فردی» ثبت شده است

این روزها بیشتر از همیشه وقت دارم که به گذشته‌ام و  همه اتفاقاتی که مسیر زندگی من رو به اینجا رساند فکر کنم. چند روز پیش خواهرم توییتی رو برایم فرستاد و نوشت که با خواندنش چقدر یاد من افتاده است. نویسنده انگار خود من بود که می‌گفت: در کودکی بچه رنجوری بودم. یعنی اینطور که بقیه بازی می‌کردند و من در گوشه‌ای مشغول رنج کشیدن بودم.


اولین تصویر من از کودکی‌ام دختربچه رنجوری بود که گوشه‌ای می‌ایستاد و تماشاچی بازی دیگران بود و خاطرم نیست که آیا رنج هم می‌کشیدم یا نه. اما به خوبی به یاد دارم که در نوجوانی از اینکه نظاره‌گر دیگران باشم رنج ‌می‌بردم. کمی که بزرگتر شدم به صورت پنهانی مطالب مربوط به اعتماد نفس را از گوشه کنار مجله‌ها و روزنامه‌ها و کتاب‌ها می خواندم. تلاش زیادی برای اجرایی کردن لیست طویل باید‌ها و نبایدها می‌کردم. کتاب‌‌های ترجمه شده و نمونه‌های وطنی متفاوت بودند و من سردرگم بی‌خطرترین نکته‌ها را یادداشت کرده و مرور می‌کردم. 


بعد از گذشت چندسال وقتی همچنان برای بیان نظرم در کلاس و یا مخالفتم با مساله کوجکی بزرگترین چالش همان روزم بود، عادت پنهانی خواندن کتاب‌ها و ستون‌های مجلات را کنار گذاشتم. با این حال همیشه یکی از تیترهایی که توجه‌ام رو جلب می‌کرد همین مساله بود و از اجرا کردن نکته‌های کوچکی که به خاطرم می‌رسید غافل نبودم. 


بعدها که به متمم و کارگاه افزایش عزت نفس رسیدم متوجه شدم تلاش برای راه رفتن از وسط پیاده‌رو حتی با شانه‌های صاف بدون تغییری در درون از من انسانی با اعتماد به نفس بیشتر نمی‌سازد. جای احساس خوب من به خودم و توانایی‌هایم خالی بود.



مطالعه درس‌های دقیق کارگاه عزت نفس مرا از یک سردرگمی چندساله نجات داد. حالا متوجه تفاوت عزت نفس و اعتماد به نفس بودم، ریشه‌های کمبود عزت نفس را می‌دانستم، راهکارهایی برای بالا بردن عزت نفس یاد گرفته و خودم را توانمندتر احساس می‌کردم.

مهمترین سوالی که در این کارگاه با آن مواجه شدم و به نوعی راهنمای مسیر من تا به امروز شده است و تلاش‌هایم را در جهت جواب دادن به آن تنظیم کرده‌ام این است که آیا به توانمندی زنده ماندن مجهز هستم؟

آمنه
۰۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۳۸ ۰ نظر

چند وقت پیش که صحبت از وبلاگ و وبلاگ نویسی و دنیای مجازی شد برادرم با تاکید می گفت که وبلاگ ها مانند کوچه های خلوت و متروکه ای شده اند و دیگر کسی نه وبلاگ می نویسه و مخاطبی اون ها رو می خونه.می گفت بهتر است نوشته هایمان را در تلگرام منتشر کنیم.کانال بزنیم و گروه و مخاطب هم که همیشه در دسترس است.



اوایل حذف و کمرنگ کردن اکانت های شبکه های اجتماعی بودم و در وب گردی هایم تعدادی وبلاگ دیده بودم و همچنان در حال جستجو بودم.با این حال مخالف نوشتن حرف ها در فضایی مانند تلگرام بودم و بهرحال تجربه نشان داده که هر اپی از این دست آمده و رفته حتی اگر مدت ها دوام آورده باشند.بنابراین با تمام شدن عمر این پلتفرم ها؛عمر نوشته های ما هم تمام می شوند.ناگفته هم پیداست که وب و وبلاگ نویسی همچنان در درسترس ما خواهند بود و معتقد هستم که نوشتن با صیر و حوصله در وبلاگ همونقدر که کمک می کنه پایدار و جدی بنویسیم ما رو از شتاب زدگی و خلاصه نویسی و بی صبری مختص به شبکه های مجازی نجات میده.


گرچه معتقدم که هر نوشته ای که حرفی برای گفتن داشته باشد مخاطب خودش رو پیدا می کنه.حالا چه در تلگرام و چه در وب.با این حال جنس مخاطب ها کمی تفاوت خواهند داشت.حداقل در این دوره ای که دسترسی آسان و با یک تاچ و دو تاچ می شه به هر نوشته ای دسترسی داشت و حتی شده گذرا چند کلمه اش رو خوند؛مخاطبی که جستجو می کنه.زمان اختصاص میده و با حوصله مطلبی رو می خونه حتی اگر یک نفر باشه میشود گفت که مخاطب رو یافته ایم.


گرچه گاهی جنس این دلنوشته ها و مخاطب اون خود ما هستیم و برای به یاد آوردن و از یاد نبردن و فکر کردن و حتی غر زدن با خودمون هست و لزوما حرف و یادداشتی خطاب به خواننده نیست.

این روزها بیشتر وب گردی می کنم و بیشتر وبلاگ می خوانم و از نوشته ها لذت می برم و به گمانم که من هم دنیای خودم رو پیدا کرده ام و دوستانی که دغدغه های ارزشمندی دارند و تمرین می کنند تا در هیاهوی خلاصه نویسی و لایک و گذرا بودن و دریافت بیشتر از فرصتی که برای تحلیل دارند؛ گم نشوند.

آمنه
۰۵ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۵۲ ۰ نظر